زهرا شریعتی | شهرآرانیوز؛ تنها یک دهه پس از تغییر نظام آموزشی کشور به ۳-۳-۶ و درحالیکه این نظام هنوز بهلحاظ کمی و کیفی جای خود را باز نکرده است و ضعفها و نقایصی دارد، این روزها شاهد تصویب تغییر دوباره ساختار آموزشی در کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی هستیم؛ طرح ۳-۳-۵-۱ که براساس آن، دوره اول شامل یک سال پیشدبستانی و پنج سال دبستان میشود و افراد از پنجسالگی به آموزش رسمی وارد و در دوازدهسالگی خارج میشوند.
درصورت تصویب این طرح در مجلس، پیشدبستانی، اجباری و جزو آموزش رسمی محسوب میشود و ازآنجاکه مطابق قانون، آموزش رسمی باید رایگان باشد، هم هزینه سنگینی بر دولت تحمیل میشود و هم پیشدبستانیهای خصوصی، متضرر میشوند، آنهم در شرایطی که در برنامه هفتم توسعه، بر واگذاری پیشدبستانی به مؤسسات غیردولتی تأکید شده است.
گذشته از اینها در صورت متناسب نبودن برنامهریزی محتوایی و اجرایی، این طرح برای کودکان و خانوادهها نیز تبعاتی بهدنبال خواهد داشت، با این حال کمیسیون آموزش کاملا از طرح مذکور دفاع کرده است و آن را جزو طرح تحول بنیادین نظام آموزش کشور، مبتنیبر شاخصهای علمی و زمینهساز نزدیک شدن به استانداردهای جهانی و عدالت آموزشی میداند. گزارش پیش رو به واکاوی ابعاد این طرح و مزایا و معایب آن از دیدگاه صاحبنظران و متخصصان پرداخته است.
دکتر حسین روزبهانی، روان شناس و استاد دانشگاه، این طرح را یک تصمیم حساس در حوزه روان شناسی رشد و تعلیم و تربیت و نیز سیاست گذاری آموزشی میداند که باید درباره آن تأمل کافی بشود: «کودکانی که از نظر زبانی و شناختی، آمادگی نسبی دارند، وقتی وارد محیط آموزشی میشوند، نه تنها مشکلی ندارند، بلکه تعداد واژگان و حافظه شان ارتقا پیدا میکند و تقویت میشود، بنابراین اگر کودک پیش از ورود به مدرسه، به صورت نیمه رسمی وارد محیط آموزشی شود، گذار از خانه به مدرسه، برایش هموار میشود و اضطراب ورود به مدرسه کاهش مییابد، اما این در صورتی است که پیش دبستانی حتما بازی محور و باکیفیت باشد، نه صرفا به دنبال تکلیف و نمره.
همچنین اگر پیش دبستانی، اجباری، دولتی و رایگان باشد، فرصتی برابر برای همه ازجمله فرزندان خانوادههای کم برخوردار ایجاد خواهد شد و مادران نیز فرصت بهتری برای اشتغال خواهند داشت.»
او درباره ایرادهای این طرح میگوید: برنامه ریزی چارچوب ها، طراحی محیط و نیز گزینش مربیان پیش دبستانی، باید در نهایت دقت رقم بخورد تا پیش دبستانی، بیش از حد، آموزشی و ساختارمند نباشد؛ وگرنه ازآنجاکه کودک پنج ساله، رشد زبانی و شناختی کافی برای ورود به آموزش رسمی را ندارد و هنوز در مرحله بازی آزاد و تعاملات اجتماعی ابتدایی است، توان تقید به نظم و تکلیف و... را ندارد و اضطراب و کاهش اعتمادبه نفس ناشی از این وضعیت، او را از یادگیری و هر محیط آموزشی دلزده میکند؛ چنان که تجربه کشورهای مختلف نشان میدهد شروع زودهنگام مدرسه، باعث بی انگیزگی در آینده و افزایش اضطراب آموزشی کودک شده است.
همچنین محیط رسمی و غیربازی محور، مانع تجربه آزاد کودک و کشف و تخیل توسط او میشود و به این ترتیب، خلاقیت کودک را کاهش میدهد که خود باعث افزایش احتمال مشکلات رفتاری و افت تحصیلی در سالهای آینده خواهد شد.
به گفته این استاد دانشگاه، درصورتی که در اجرای این طرح از رویکرد تعاملی، تربیت هیجانی و بازی محور خبری نباشد و در همان ساختار دبستان و صرفا با کاهش سن ورود کودک اجرا شود، از منظر روان شناسی رشد و فلسفه تعلیم وتربیت اسلامی نیز، با مفهوم کودکی به مثابه یک مرحله مستقل از زندگی همراه با فرصت آزمون وخطا، کاملا در تضاد است و کیفیت کودکی را، خدشه دار و آسیبهای روانی و تحصیلی ایجاد میکند؛ چراکه کودک در چهار تا شش سالگی هنوز تفکر نمادین و بازی محور دارد نه تفکر منطقی یا انتزاعی.
انگلستان که سالها پنج سالگی را ملاک ورود به آموزش رسمی قرار داده بود، با مشاهده پیامدهایی، چون اضطراب و افت تحصیلی، درحال بازنگری این موضوع است. مطالعات دانشگاه استنفورد نیز نشان میدهد کودکانی که یک سال دیرتر وارد آموزش رسمی میشوند، در دبستان، توجه پایدارتر و اضطراب کمتر و رفتارهای خودتنظیم شده بیشتری دارند.
روزبهانی با تأکید بر اینکه برای ورود کودک به عرصه آموزش، لازم است رشد عاطفی و اجتماعی او، فراتر از سن وسال ارزیابی شود، یادآوری میکند: در کشورهایی مثل اسکاندیناوی که نظام آموزشی موفق و قوی دارند، سن تقویمی، معیار اصلی ورود به مدرسه نیست، بلکه آمادگی هیجانی، شناختی و اجتماعی کودک ارزیابی میشود و درصورت نبود یا ضعف این آمادگی ها، شروع آموزش را به تأخیر میاندازند.
خانوادهها نیز ضمن اینکه ممکن است دچار اضطراب جدایی از فرزند شوند، شاید از فرزند پنج شش ساله خود انتظارات غیرواقع بینانه مثل خواندن و نوشتن داشته باشند که به نوبه خود، فشار روانی به کودک را افزایش میدهد، بنابراین اجرای طرح کنونی، بدون بازطراحی عمیق در محتوا، فضا و زیرساختها و تربیت معلمان و مربیان، نه تنها تحولی ایجاد نمیکند، بلکه آسیب زا نیز میباشد. حواسمان باشد که عدالت آموزشی به معنای کاهش سن ورود به آموزش رسمی نیست، بلکه بدین منظور، لازم است در کیفیت و رویکرد و زیرساختهای آموزشی بازنگری شود.
از دیدگاه دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی، استادیار روان شناسی دانشگاه فردوسی مشهد، اگر بناست آموزش از پنج سالگی شروع شود، باید دلیلی محکم و قانع کننده داشته باشد؛ آیا باتوجه به پیشرفت علم و ابزارهای فناوری و دسترسی ها، نگران آموزش خارج از چارچوب و غیردقیق و غیرعلمی بچهها هستیم؟ اگر هدف از اجرای این طرح، یادگیری مهارتهای گروهی و آموزش مفاهیم باشد که تاکنون پیش دبستانیها همین کار را در پنج و شش سالگی انجام میدادند، دیگر چه اصراری روی پنج سالگی وجود دارد؟
اگر محیط آموزش رسمی اعم از مدرسه یا پیش دبستانی، برنامه خاصی برای رشد همه ابعاد شخصیتی کودک داشته باشد، ورود از سنین کمتر خوب است؛ هرچند با وجود تعداد زیاد دانش آموزان در یک کلاس و کمبود فضا و امکانات آموزشی، احتمال تحقق چنین برنامهای ضعیف است.
در عین حال اگر با تحقیقات کارشناسی نهایتا به لزوم اجرای فوری این طرح رسیدیم و آن را به نفع کودک تشخیص دادیم، مادران با وقت گذاشتن آگاهانه برای فرزندان، میتوانند مهارتهای زندگی شاد و رضایت بخش را به آنها بیاموزند و کم وکاست سیستم آموزشی را جبران کنند؛ چراکه درک و شناخت کودکان امروز، متفاوت از زمان کودکی نسل ماست.
«باید دید کودکی که در پنج سالگی وارد محیط آموزشی میشود، بناست چه چیزی بیاموزد یا چه کاری انجام دهد. آیا هدف خواندن کتاب، آموزش رسمی، حضور منظم، یادگیری دقیق و پاسخگویی است یا صرفا آشنایی با مدرسه و مهارت آموزی، بدون الزام و محدودیت بیش از حد؟ همچنین آیا کودک آمادگی جدایی از خانواده، چند ساعت کنترل تغذیه و رفتار یا مراقبت از خود را دارد؟»
دکتر حمید صادقیان، روان شناس خانواده، ضمن طرح این پرسشها درباره اجرای طرح مذکور، بیان میکند: نمیشود گفت بچههای امروز با گذشته فرق دارند؛ آنها در هوش انتزاعی، متفاوت هستند، اما از نظر عاطفی و دل بستگی به محیط خانه و خانواده این طور نیست. اطلاعاتشان بیشتر شده است ولی امکان ترک محیط امن خانه، آن هم برای چند ساعت و در سن پنج سالگی، را ندارند و در بزرگ سالی دچار اختلال شخصیتی خواهند شد. علاوه بر این، آمادگی خانواده برای رسیدگی به رفت وآمد، تکالیف و امور فرزند در سنین کمتر نیز باید مورد توجه قرار گیرد؛ به خصوص در خانوادههایی که والدین هر دو شاغل هستند.
آموزگار سابق آموزش وپرورش معتقد است: مشکلات کنونی این دستگاه و خلأهای بزرگی که دارد، جاذبهای برای مدارس و تمایلی برای خانوادهها و دانش آموزان باقی نگذاشته است؛ از قوانین ضدونقیض و اجرای ناگهانی قوانین، بدون فراهم بودن زیرساختها تا نبود محتوای درسی و کتاب در برخی مقاطع و سرگردانی معلمان و دانش آموزان: «اغلب والدین به مدارس مسجدمحور، غیرانتفاعی یا مراکز فنی وحرفهای و مهارت محور گرایش دارند، حتی همانها هم که فرزندشان را راهی مدارس دولتی میکنند، معمولا به علت نداشتن توان اقتصادی است و میدانند که رسیدگی لازم در این مدارس صورت نمیگیرد.
بچههای ما از معلمها و سیستم آموزشی جلوتر هستند و سیستم، پاسخگوی نیازهایشان نیست. ازسوی دیگر دیپلمهها به عنوان خروجیهای آموزش وپرورش کنونی، چه توانایی یا مهارتی دارند که با طرحهایی از این دست به دنبال زودتر رساندن فرزندانمان به مدرک دیپلم باشیم؟
در چنین شرایطی، وضع قوانینی، چون ورود زودهنگام به مدرسه، بیشتر بار اضافی روی دوش آموزش وپرورش است تا گامی برای تغییروتحول؛ تحول، لزوما به معنای افزودن بار نیست، بلکه در گام اول باید وضع موجود را ارزیابی، اصلاح و بهینه سازی کرد. درمجموع اگر اصرار بر تصویب نهایی و اجرای طرح ورود زودهنگام به آموزش رسمی وجود دارد، هم سنجش تمام جوانب و هم فراهم کردن زیرساخت ها، ضرورت دارد و بهتر است اجرای آن به چند سال پس از تصویب، موکول شود.»
علی مسلمان، کارشناس ارشد جامعه شناسی، نیز با بیان اینکه کاهش سن ورود به مدرسه و اجباری شدن پیش دبستانی اگر به شیوه نادرست و با زیرساخت ضعیف اجرا شود نتایج مخربی را درپی دارد، توضیح میدهد: ماهیت این طرح از لحاظ جامعه شناسی، اشکالی ایجاد نمیکند و ایرادهای احتمالی به نحوه اجرا بستگی دارد که آن هم در طول اجرا و با گذر زمان مشخص میشود.
اگر سیستم تعلیم وتربیت ما بتواند با شیوه درست این طرح را اجرا کند، ریسک آن به حداقل میرسد؛ درواقع هزینه کرد یا بهتر بگویم سرمایه گذاری سیستم برای بسترسازی و ایجاد زیرساختها اعم از پرورش نیروی انسانی مجرب و تأمین محیط آموزشی مناسب و...، یک مزیت ماندگار و پربرکت برای آن خواهد بود. از اهداف اصلی این طرح، باید کمک به کشف استعداد کودک در زمینههای مختلف باشد.
ازطرفی فراگیرشدن پیش دبستانیهای دولتی و کاهش هزینههای والدین، کاهش بار اقتصادی خانواده و نوعی رضایت اجتماعی را رقم میزند. همچنین ورود زودهنگام افراد به آموزش رسمی، ورود سریعتر نیروی کار به چرخه اقتصاد و پویایی آن را سبب میشود.
به گفته وی، تحقیقات نشان میدهد که دسترسی سریعتر به فرصتهای یادگیری و منابع آموزشی باکیفیت در سالهای نخست زندگی، میتواند مهارتهای زبانی، شناختی و آمادگی مدرسه را افزایش دهد. درعین حال ممکن است انتقال سریع کودکان به ساختار رسمی، آنها را از ماهیت کشف و لمس جهان به صورت غریزی دور کند و فرصت بازیهای آزادانه را از آنان بگیرد، که در اینجا هم اگر با شیوه صحیح و روند معقول و امکانات کافی به موضوع ورود کنیم، میتوانیم از آسیبها جلوگیری کنیم.
همچنین دکتر مجتبی همتی فر، رئیس سابق سازمان ملی تعلیم وتربیت، دغدغه این طرح را ارتقای کیفیت نظام آموزش وپرورش معرفی میکند و میگوید: مطابق مطالعات جهانی، آمادگی برای ورود به مدرسه از عوامل مؤثر بر کیفیت آموزشی است؛ یعنی نوآموزان پیش از ورود به مدرسه، آمادگیهای ذهنی، جسمی، اجتماعی و... را دریافت کنند و با شیب ملایم به دبستان منتقل شوند، این درحالی است که پوشش پیش دبستانی در کشور اکنون حدود ۵۰ درصد است و کیفیت همین ۵۰ درصد هم به علت سرمایه گذاری نکردن دولت، زیرسؤال است.
همچنین به طور میانگین، کلاس اولیها ۴ درصد (حدود ۷۰ هزار نفر) مردودی دارند؛ این یعنی هزینه یک تا ۲ هزار میلیارد تومانی که صرف تحصیل آنها در سال تحصیلی شده است، باید تکرار شود، بنابراین توجه مجلس به فراگیری دوره پیش دبستانی، ارزشمند است ولی نکاتی وجود دارد که اگر اصلاح نشود، کارآیی طرح را خدشه دار خواهد کرد؛ مانند اینکه صرف اجباری کردن پیش دبستانی، سبب افزایش پوشش آن برای همه اقشار نمیشود؛ چون عامل بیتوجهی به پیش دبستانی، بی انگیزگی والدین نسبت به آن نیست، بلکه هزینههای آن است. ازطرفی دولت توان و امکانات فراهم ساختن پیش دبستانی استاندارد و رایگان به ویژه در مناطق محروم را ندارد و مثل مدرسه نیست که بشود با افزایش تراکم دانش آموزان در کلاس، مشکل را حل کرد.
استفاده از ظرفیت فیزیکی مدارس نیز با اصل وجودی کودکستان و دوره کودکی تطابق ندارد؛ زیرا کودکی، زمان اکتشاف، انس گرفتن با آموزه ها، فعالیت و تحرک و... است که مدرسه، مجالی برای اینها ندارد، بنابراین جای نگرانی وجود دارد که دوران کودکی، مدرسهای شود و زودتر رو به زوال رود، از این رو اجباری شدن پیش دبستانی، هم به دولت و هم به خانوادهها فشار روانی و اقتصادی وارد میکند. بماند که از نگاه اسلامی و فلسفه تعلیم وتربیت نیز، هفت سال اول زندگی کودک باید آزادانه باشد.
به گفته عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی، اگر پیشنهاددهندگان طرح برای تأمین نیروی انسانی موردنیاز، بر این باور هستند که بنا به شواهد، از ابتدای دهه آینده جمعیت دانش آموزی ثبات پیدا میکند و ما معلمان مازاد را به دوره پیش دبستانی اختصاص میدهیم، ساده انگاری محض است؛ چون معلم ابتدایی و متوسطه بسیار متفاوت از مربی پیش دبستانی است.
ازطرفی وقتی فرزند خانواده یک سال زودتر وارد آموزش رسمی شود و زودتر به کنکور برسد، میل خانواده به آموزش، بیشتر میشود و نوعی رقابت ایجاد میکند؛ درنتیجه پیش دبستانی به شکل پنهان، به کلاس اول تفصیلی تبدیل میشود و مدرسه زودهنگام و با شیب تند، وارد دوره کودکی میشود (اسم دوره، پیش دبستانی است ولی حقیقت آن، ابتدایی).
همتی فر تصریح میکند: ساختار نظام آموزش وپرورش در دهه ۹۰ با تصویب سند بنیادین، تغییر یافت و حدود هفت سال طول کشید تا به طور اسمی مستقر شود و هنوز اجزای آن به شکل کیفی اجرا نشده است، با این وضعیت، چرا باید یک تغییر ساختار دیگر را تحمیل کنیم؟
اگر به دنبال ارتقای کیفیت هستیم، اقدامات مهم بر زمین مانده را دریابیم؛ ازنظر توجه به استعداد و علاقه، در بیشتر مدارس، ضعیف هستیم و اجرای الگوی شناسایی و هدایت استعداد تحصیلی، از یاد رفته است، درحالی که هم بهره وری اقتصادی و تربیتی دارد و هم به ارتقای کیفیت کمک میکند.
توجه به ارتقای انگیزه، نگرش و توانمندیهای کادر مدرسه برای جلوگیری از فرسودگی، جلوگیری از تغییر سال به سال کادر مدرسه به منظور ایجاد هویت، حس تعلق و هم سرنوشتی در کارکنان مدرسه، تقویت ارتباط مدرسه با خانواده و محله و... نیز از عوامل مؤثر بر ارتقای کیفی آموزش وپرورش است. همچنین میتوان با یک الگوی بومی، درصدد ارتقای کیفیت پیش دبستانی بود، به گونهای که کودک هم به لحاظ فرهنگی تربیتی و هم از نظر تغذیه روحی و جسمی، خدمات دریافت کند.
او بزرگترین مسئله طرح ورود زودهنگام به مدرسه را، قانع کننده نبودن دلایل آن میداند و میگوید: منطق تغییرات مطرح شده در این طرح، پذیرفتنی نیست و صرف عبارت کلی «کمک به ارتقای کیفیت و عدالت»، نمیتواند توجیه کننده باشد؛ ازسوی دیگر، برخی پیامدهای احتمالی و غفلت از پیامدهای منفی آشکارشده، هشدار میدهد که چه بسا به جای ارتقا، دچار چالشهای جبران ناپذیر شویم که نسلهای بعدی را هم متأثر کند.